نقد ’’شعر گریستن‘‘ از مجموعه من خود را متهم میکنم
گریستن به نوعی ما را به گریه اعضای خانواده در مرگ پدر خانواده هدایت میکند و گریستن این کودک به «راه گم کردهای در بیابان ماند
که میجوید اما نمییابد»
تشبیه شده است اولین گریه کودک پس از تولد، گریه خانواده برای مرگ پدر و مرگ دیگری همه به یکدیگر پیوند خوردهاند:
«گریستنی از پس گریستنی دیگر
گریستن او
و او
و من
من هاج و واج میگریستم»
راوی شعر خود کودک است او
«زنی که مرا زاییده بود»
و
«زنی که ناف مرا برید»
را شاهد گریستن خود میگیرد.
کم کم شخصیتی دیگر به شعر پای میگذارد «مرد پس در» که خبر تولد کودک را به او میدهند «مردی که در سایهسار درخت سیب قدم زده بود» و سالی پنج به سایهاش بدهکار شده بود پدر کودک تنها پنج سال از زندگیش باقی مانده است گویی زندگی بدهی بوده که همه را پرداخته است و فقط پنج سال باقی مانده است.
روایت منسجم شعر دامه مییابد راوی از گریستن هاج و واج خود میگوید :
«هم چون راه گم کردهای در بیابان مانده
میجوید اما نمییابد
جز سراب چیزی نمییابد»
در اینجا مفهوم جدید «سراب» وارد شعر میشود «جز سراب چیزی را مییابد»
گریستن اشکهای شور بیابانی به هم پیوند میخورند. از اینجا به بعد شعر وارد فاز جدیدی میشود راوی زندگی را یابانی میداند که انسانها در آن ون راه گم کردهای هستند که چه میجویند نمییابند:
«جز سراب چیزی را نمییابند
سراب سراب
سراب و اشکهای شور بیابانی»
دوباره سراغ پدر کودک برمیگردیم شکهای شور بیابانی در انبوهی ریش بلندش قطره قطره ز نظر نهان میشد ادامه شعر وصف این پدر است پدری که خانه و خاطرات خانهاش را «پس پشت» مینهد و همچنین خاطرات زندگی راههایی را که در زندگی طی کرده بود و پشت سر نهاده بود. طی کردن زندگی و لحظات آن را پشت سر نهادن و در مقابل نیازهای برآورده نشده آن همچون تشنهای بیآب ماندن، سیراب نشدن از مواهب زندگی و شهد زندگی را تماماً ننوشیدن البته حساس تشنگی و خستگی میآفریند، خستگی نه آغاز دست کشیدن از تلاش که آغاز جستجوست و هرچه به جستجو در زندگی ادامه دهیم یشتر به سراب میرسیم:
«سراب سراب
سراب تن را میپرورد
و روان اندک اندک رنگ میپذیرد
رنگ بیابان
رنگ سراب رنگ آب»
با گذران روزهای زندگی و طی کردن آن روان انسان از رنجهای زندگی رنگ میپذیرد طعم تلخ آن را مزه مزه میکند و ناچار از گریستن میشود در جوانی روز زندگی تنها ماییم و راهی که باید طی شود راه دیگری وجود ندارد و زندگی به مانند جستجو در پی چیزی دامه مییابد آنکه تاکنون یافتهایم چیزی جز سراب نبوده است:
«آب خطای چشم است
و شدت تشنگی
با این همه آب طلب میکنی آب آب».
شعر گریستن داستان راهیست که ما به عنوان انسان در زندگی طی میکنیم امیدها و ناامیدیها،تلاشها و شکستها، جستجو کردن و سراب را یافتن، طلب کردن و ناکام شدن و هر بار گریستن.
به کودکی روز گریستن، برای بیان خواستهها گریستن، در ناکامی و خوشحالی گریستن، راهها و کج راههای زندگی را انتخاب کردن، قدم برداشتن، شکست خوردن، خسته شدن و گریستن. طلب کردن جستجو کردن سراب را یافتن فریب سراب را خوردن و اشک ریختن و این گونه زندگی به آب حیاتی تشبیه شده که از کودکی در جستجوی آن هستیم همواره آن را طلب میکنیم برای رسیدن به آن جستجو میکنیم هرچند سراب را مییابیم اما باز دست از تلاش بر نمیداریم هرچند میدانیم که دیگران نیز فقط به سراب رسیدهاند اما باز هم در طلب آن هستیم چرا که آب قلب را منقلب میکند و شاید این منقلب شدن دل است که ما را به جستجوی بیشتر آب وا میدارد «آب خطای چشم است و شدت تشنگی ا این همه آب طلب میکنی آب آب».