نقدی بر ’’شعر تفاوت‌ها‘‘

شعر تفاوت‌ها دارای دو سطح معنایی‌ست که همگان قادر به درک معنای ظاهری آن هستند: اینکه آدم‌های سالمِ برخوردار از نعمتِ سلامتیِ جسم و روان از حال و روزِ آدم‌های ناسالمِ محروم از سلامت جسم یا روان بی‌خبرند. پس راوی از مخاطب می‌پرسد: “بهشتیان کجا حال دوزخیان دانند؟”

اما چرا بهشتیانِ “شاد و کیفور” از حال و روز دوزخیان “ناشاد و خمار” بی‌خبرند، آیا درک این مطلب دشوار است؟

آیا تفاوت آدم سالم با آدم ناسالم همین است؟

اگر از دیدگاهی دیگر به شعر نگاه کنیم می‌توانیم چیزهای بیشتری از این شعر کوتاه برداشت کنیم. اگر تفاوت آدم سالم با آدم ناسالم را فقط در ظاهر آنان نبینیم بلکه این تفاوت‌ها را در طرز تفکر و شیوه نگرش آنان به جهان بنگریم متوجه شکاف عظیم بین این دو گروه می‌شویم. آدم‌های سالم گروهی هستند که در آسایش و بی‌غمی زندگی می‌کنند چرا که تفکر نمی‌کنند. آنان یا قادر به تفکر نیستند و یا اگر تفکر کنند تفکری سطحی در باب مسائل کوچک و کم اهمیت زندگی روزمره خودشان دارند. این‌چنین افرادی خوشبخت هستند چون از کنار تمام مسائل مهم زندگی با سهل‌انگاری رد می‌شوند و اصلاً به آنها توجهی ندارند: هیچ سوال جهانشمولی  ذهن آنان را از چرخه‌ی زندگی روزمره‌شان جدا نمی‌سازد. آنان خوشبخت هستند و رنج نمی‌کشند چون نمی‌اندیشند، آنان در بهشت بی‌خبری به‌سر می‌برند.

اما در مقابل آنان آدم‌های ناسالم هستند که چون می‌اندیشند پس رنج می‌کشند. آنان بواسطه تفکر در باب جهان‌ هستی و هستومندهای آن به دردی  درونی دچار می‌شوند که تمام عمر با آنان می‌ماند و آن دردِ آگاهی است: آگاهی بر ناآگاهی و محدودیت انسان، آگاهی بر نسبی بودن علم انسان در مورد جهان هستی و خود انسان، آگاهی به میرایی انسان، آگاهی بر پیچیدگی روان انسان و هزاران آگاهی دیگر که همه درد و رنج به همراه دارد. این دردها به مانند زخم‌هایی است که هدایت می‌گوید:” مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.”

اغلب فیلسوفان، ادیبان، شاعران و هنرمندان جهان به این دردِ آگاهی دچار شده‌اند و حاصل آن در آثارشان که خود حاصل درد کشیدن است نمود یافته است و در نهایت آنان در زندگی در جهنم آگاهی به سر می‌برند.

“بهشتیان کجا حال دوزخیان دانند؟”